خودشکوفایی یا Self-actualization به معنای رسیدن به تعالی روح است که این خود نشانه سلامت و رشد انسان و عامل برتری روحی او از دیگر موجودات است.
خودشکوفایی یک مفهوم اصلی و نسبتاً پیچیده در روانشناسی انسانگرا به شمار میرود، با این حال ما سعی کردهایم در این نوشتار آن را با ادبیاتی ساده تشریح نماییم.
خودشکوفایی بعد از 50 سال از فرمولبندی اولیه آن توسط راجرز (Rogers) و مازلو (Maslow) هنوز هم به عنوان مبحثی مهم و قابل توجه، مدنظر محافل روانشناسی است.
فرهنگستان زبان و ادب فارسی در تعریف لغت خودشکوفایی میگوید: محقق ساختن حداکثر تواناییهای بالقوه فرد توسط خودش.
این تعریف به زبان ساده میشود:
1. انگیزه تشخیص استعدادها در فرد
2. تحقق خود به کاملترین شکل آن
3. رسیدن به بالاترین سطح سلامت روانی
نیچه میگوید: تنها فرمانی که هر کس باید بیچون و چرا به آن گردن نهد، فرمانی است که استعدادهای او از درون صادر میکنند و قطع نظر از این که هر کسی مستعد این باشد که چه بشود، همان قریحه وی باید جهت همه تلاشها و به بیان صریحتر اراده او را معین کند.
این در حالی است که بنا به نظر از گروهی روانشناسان، خودشکوفایی میتواند مانند خوردن و آشامیدن، یک نیاز ضروری برای انسان به شمار رود.
ویژگیهای افراد خودشکوفا
اگر چه روانشناسان در بیان خصوصیات افراد خودشکوفا با یکدیگر اختلاف نظر دارند و هر یک ویژگیهایی متفاوت از بقیه توصیف میکنند، ولی در بسیاری جهات همپوشی دارند.
مثلاً راجرز و مازلو – از چهرههای معروف نظریات انسانگرایی – هر یک ایدههای خود را دارند ولی در مجموع میتوان چنین بیان کرد که افراد خودشکوفا:
1. خود، دیگران و جهان را آن طور که هست میپذیرند.
2. نیاز به خلوت و حریم خصوصی دارند.
3. وسیله را با هدف اشتباه نمیکنند.
4. خوش طبع، شاد و خلاق هستند.
5. رفتار آنها ساده و طبیعی است.
6. تجارب عرفانی و روحانی دارند.
7. از استقلال و اعتماد به نفس خوبی برخوردارند.
8. به جای داشتن تماسهای زیاد با افراد متعدد، رابطهای عمیق و رضایتبخش با چند نفر ایجاد میکنند.
9. از آسیبهای روانی همچون رنجوری یا روانپریشی رها هستند.
10. احساس میکنند دوستداشتنی هستند.
11. بهبود زندگی بشریت جزو دغدغههای آنهاست.
چند درصد از جمعیت خودشکوفا هستند؟
اگر چه همه انسانها استعداد خودشکوفایی دارند ولی مازلو بر این باور بود که عده کمی از مردم جامعه ما به خودشکوفایی میرسند و این تعداد، کمتر از یک درصد جامعه را شامل میشود.
در واقع با وجود آن که تمایل به خودشکوفایی یک تمایل فطری (و نه آموختنی) است ولی کمتر از یک در صد افراد جامعه به این مرحله میرسند.
این ناتوانی به آن دلیل است که قضیه خودشکوفایی در بالاترین مرحله از نیازهای انسان قرار دارد و هر چه نیازی بالاتر باشد ضرورت آن کمتر است و بنابراین خودشکوفایی میتواند به آسانی به وسیله یک محیط خصمانه یا طردکننده دچار وقفه شود (مانند موانعی که یک فرهنگ یا جامعه ایجاد میکند).
از طرف دیگر خودشکوفایی مستلزم مقدار زیادی جسارت و جرات است و چه بسا افراد پس از برآورده شدن نیازهای سطح پایین بخواهند در همان سطح ایمن و آسان بمانند، به جای آنکه خود را به طور عمدی با چالشهای جدیدی روبرو سازند.
راهکارهای خود شکوفایی
مازلو به رفتارهایی اشاره میکند که میتواند افراد را در رسیدن به خودشکوفایی کمک کند.
از نظر او پس از برآورده شدن نیازهای سطح پایین، قدم گذاشتن در جاده طلایی خودشکوفایی با منفعل بودن و لم دادن به دست نمیآید، بلکه این کار مستلزم نظم، سختکوشی و جسارت است.
در اینجا به برخی رفتارهایی که منجر به خودشکوفایی میشوند، اشاره میگردد:
1. تجربه کردن زندگی به شیوه کودکان، یعنی مجذوب بودن با همه وجود.
2. آزمودن شیوههای جدید در عوض چسبیدن به راهنمای راحت و امن، یعنی جسارت داشتن.
3. در ارزیابی تجربهها بیشتر به ندای احساس (درون) پاسخ دادن، یعنی به طور کامل پیرو اکثریت و سنت نبودن.
4. صداقت داشتن، یعنی پرهیز از تظاهر به نقش بازی کردن.
5. مسئولیتپذیری، یعنی شکستها را به گردن دیگران نیانداختن.
6. شناخت مکانیسمهای دفاعی خویش و شهامت کنار گذاشتن آنها.
7. سخت کوشی در اجرای تصمیمها.
منابع:
خبرگزاری ایسنا
دانشنامه رشد
Lifehack.org